همه مشاغل من -3 (خدمت امریه در یک سازمان دانشگاهی)
همه مشاغل من -۴ | چطور یک استارتاپ ناموفق داشته باشیم
همه مشاغل من - 5 | تب استارتاپ
اگر یادتان باشد از شرکت قبلی استعفا دادم. حالا تقریبا دو ماهی می شود که اینجا هستم. در واقع دو ماه هست که "اینجا" بیکار هستم. حقوقش خوب است در واقع افزایش حقوق نسبت به جایی قبلی هم داشتم. اخلاق و فرهنگ آدم های اینجا نسبتا بهتر است و من بی فرهنگشان هستم. من همچنان در سلام و احوالپرسی ضعیف هستم و خیلی وقت ها یادم می رود و بی توجهم. از فرهنگ داشتم می گفتم. با توجه به اینکه فضای شرکت قبلی کارخانه ای و کارگری و تولیدی بود کمی خشن بود و این به واحد مهندسی شرکت هم سرایت کرده بود. اما اینجا از این لحاظ بهتر است. در این دو ماهی که اینجا بوده ام 3-4 نفر از واحد خودمان استعفا داده اند و جای دیگری مشغول شده اند. مدیر مستقیم من یعنی مدیر مهندسی 28 اسفند آخرین روز کاریش بود و رفت. سرپرست مهندسی هم چند روز پیش خداحافظی کرد و رفت. واحد های دیگر هم تعدیل داشته اند. من هر روز می روم جردن، میشینم کتاب می خوانم و فصل آخر بازی تاج و تخت را نگاه می کنم و بر می گردم به منزل. اکثر همکارانم در اینجا به دنبال مهاجرت هستند، یکی از همکاران ماشینش را فروخته و می خواهد دلار و بیت کوین بخرد. امیدوارم ضرر نکند. آها یکی از همکاران 28 اسفند خداحافظی کرد که برود استرالیا. کرمی در به در دنبال وکیل می گردد برای مسائل مهاجرت و چه قدر گران حساب می کنند این وکلا. نواب همان که ماشینش را فروخته تازه به فکر افتاده و فکر میکند اینجا دیگر جای زندگی نیست. امید ندارد آرامش ندارد. سروری با شوهرش می خواهند بروند کانادا تفریحی ولی شاید برنگردند خدا را چه دیدی، آخر مامان اش و خواهر اش در کانادا هستند. یکی هم از طبقه پایین می آید اینجا هی امار و اطلاعات می گیرد برای مهاجرت. مصطفی که اتفاقا هم دانشگاهی هم هست و مذهبی و کنار من مینشیند به خاطر داشتن رزومه نفت و گازی ویزا نتوانست بگیرد وگرنه الان اینجا نبود.
حالا یک ماه از دوره آزمایشی من در این شرکت مانده و امیدوارم که کاری پیدا شود و من از اینجا بروم. گذشته از همه اینجا راهش برایم سخت و زمانبر و پر هزینه است. جردن!
البته این روز ها دیگر تسلیم کامل شده ام. سعی میکنم حرص نخورم و حرص نزنم. باید صبور بود. من دوست داشتم خیلی کار کنم و مشغول باشم. در پست معنای زندگی گفته بودم بیکاری باعث می شود آدم زیادی به معنای زندگی فکر کند و این خوب نیست. من لازم نیست نگران باشم خودم را می سپارم به خدا. به او که منبع همه چیز است اگر او بخواهد می شود. دیگر جای نگرانی نیست.
درباره این سایت